- دم بییتن
جلوگیری کردن، جلوی کسی یا چیزی را گرفتن
معنی دم بییتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
خاموش شدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث) :
تا صبح نبست از این دعا دم
یک پرده نکرد از این نوا کم.
نظامی.
دیده را مژگان زبان است و نگه عرض نیاز
نیستم از گفتگو خاموش اگر دم بسته ام.
واله هروی (از آنندراج).
- دم دربستن از کسی، با اوسخنی نگفتن. لب به سخن نگشودن با وی. با وی به گفتگو نپرداختن:
پختۀ غم های عشقم لاجرم
دم ز خاقان جهان دربسته ام.
خاقانی
تا صبح نبست از این دعا دم
یک پرده نکرد از این نوا کم.
نظامی.
دیده را مژگان زبان است و نگه عرض نیاز
نیستم از گفتگو خاموش اگر دم بسته ام.
واله هروی (از آنندراج).
- دم دربستن از کسی، با اوسخنی نگفتن. لب به سخن نگشودن با وی. با وی به گفتگو نپرداختن:
پختۀ غم های عشقم لاجرم
دم ز خاقان جهان دربسته ام.
خاقانی
زیر گرفتن، سواره از روی چیزی گذشتن
گفتگو و مجادله را دوباره آغاز کردن
مسموم، مسموم شده
شتاب گرفتن
خشمگین شدن
ادرار داشتن، دچار ادرار شدن
گام نهادن
جاری و روان شدن، غلتیدن در سراشیبی
به حساب آوردن، پذیرفتن
ناراحت، غمگین، باب دل
به دل گرفتن
دویدن
هارشدن
غلتیدن در سراشیبی، چهره پوشاندن، به سرعت آمد و شد کردن
درد گرفتن استخوان
بردوش گرفتن
بلند کردن
پی گیری کردن، از هم گشودن، باز کردن چیز بافته شده
قلق کسی را به دست آوردن، طبع کسی را فهمیدن
رها کردن، از دست دادن، کمک کردن
ترسیدن، به واسطه ی ترس از جایی جستن
گام برداشتن
اصابت کردن، به هدف خوردن، شالوده ریختن، ته گرفتن غذا، نشستن برف بر زمین، بلند کردن، شالوده ریختن، اصابت کردن، به هدف خوردن، شالوده ریختن
آغاز، آغاز و شروع دوباره ی کاری، طرح چیستان، برقرار شدن
چک بییتن
در حال کار کردن، روان و جاری بودن
سهم خود را گرفتن دریافت حق و حقوق
از کسی خط مشی گرفتن
خواب به چشم آمدن، خواب آلود شدن
دچار درد شدن
بر راه و رسم کاری تسلط داشتن
غلتیده شدن
ماه گرفتگی